;




شاعران لک زبان
ادبيات منظوم و منثور لكي


...

آثار و اشعار شوریده لرستانی:
شبانی گرگ
شبانی را کسی پرسید از کار 
که چون است این جهان را با تو رفتار
 چنین آورد پاسخ آن خردمند 
که دنیا پر شده از مکر و ترفند    
 پس از تیمار عمری گوسفندان
  نگهبانی ز گرگ تیز دندان 
همی گفتم به آرامی نه از خشم 
  بچینم گوسفندان را همی پشم   
      چو پشم گوسفند خویش چیدم   بسی آشفته گشتم زانچه دیدم 
    گله چون خویشتن برمن نمودند
   بسی زان گوسفندان گرگ بودند
 از آن پس دست شستم زین زمانه 
که سازد گرگ نزد میش لانه

@shooridehlorestany

براله . به زبان# لکی #شوریده لرستانی

براله 
اژی بخده مه بیزارم براله
مونگی سی رو گرفدارم براله
می یه رو ا خصه ای چاره نویسه
بنیشم هر موئه بارم براله
خه ور دیری گه روژی تا گه چن گل 
آواخد مردنه مارم براله
اری آگر خمت ار دلته یه رو
اجی جیه ر کت کته بارم براله
دما مردن مزارم خو کپاکن
نهه یه رو گلابارم براله
کسی حق نی ری ا مرگ مه بوشی
امید کل کس ئو کارم براله
یه بوشی ار کسی هیسدی بگیری
فقیرم بی کسم  ژارم براله
وره یه بامه دی بخد وژم دیم
خصه کردی وه سربارم براله
اژونه سه گه ژون ایل ماتم
یه جا کوبیه سه  لارم براله
شوریده لرستانی

@shooridehlorestany



نوشته شده توسط رضا حسنوند(شوریده لرستانی) در جمعه پنجم دی ۱۳۹۹

.:: ::.





هرّ و برّ

شوریده لرستانی:
خوشا آنانکه هرّ از برّ ندانند

یک اشتباه تاریخی 

بیش از هزار سال است که مردم این سرزمین یک دو بیتی معروف را از شاعر پرآوازه لک زبان حضرت باباطاهر لکزی در حافظه فرهنگی دارند و آن را با خود زمزمه می کنند به گونه ای که به صورت مثل سائر در آمده است و آن دو بیتی چنین است:
 خوشا آنان که هر از بر ندانند 
      نه چیزی وا نویسنده و نه خوانند
........

 شارحان بسیاری در مورد مصراع اول این بیت قلم فرسایی ها کرده اند. اما با توجه به ریشه تاریخی این مصراع در ادبیات فارسی و ادبیات عرب معانی و شرح شارحان متاسفانه پذیرفتنی نیست بسیاری از افرادی که در این حوزه کار کرده اند بدون آنکه خبری از بن مایه این مصراع و روزگار و حال و هوای عشایری داشته باشند این بیت را به زندگی روزمره چوپانان متصل می کنند و معانی جدیده ای برای خود می تراشند در صورتی که هیچ کدام از این گفته های شان با اصل موضوع ارتباط ندارد .

و اما اصل مطلب 
به گفته کتب درجه یک ادبیات عرب و قوامیس موجوده واژه های " هرّ " و " برِ  " به معنای موش و گربه می باشند. همان موضوع همیشگی تمام جوامع که معمولاً بین فضای زندگی گربه و موش ها حاکم است و از آنجا که انسان ها با جنگ و گریز گربه ها و موش ها  _ تام و جری !!! _در زندگی خود برخوردهای نزدیکی دارند همین نزدیکی باعث زادن مضامین ادبی شده است . ضرب المثلی عربی می گوید: لایعرف الهرّ من البرّ 
ر.ک. التبیان فی تفسیر القران ج 1 ص 198
 ""  لا یعرف الهرّ من البرّ "" یعنی فلانی گربه را از موش تشخیص نمی دهد و بار کنایی آن راکه همه می دانند یعنی : 
فلانی آنقدر قدرت تشخیصش و تجزیه و تحلیلش پایین است و موضوعات را نمی تواند تجزیه و تحلیل کند یا نمیخواهد اهمیت بدهد که حتی تفاوت بین گربه با آن جسم درشت و موش را با آن جسم کوچک نمیداند

اما بسیاری از شارحان این دوبیتی گرچه بزرگان قومند ، بدون آنکه دقت کرده باشند واژه های " هرّ " و" برّ " را به راندن و فراخواندن گوسفندان نسبت داده‌اند!!!!  در صورتی که نگارنده به عنوان کسی که در متن جامعه عشیره بزرگ شده است این گفته ها برایم پذیرفتنی نیست . گرچه در زبان لکی برای فراخواندن و دور کردن هر یک از حیوانات و احشام و پرندگان دور و بر خود ، واژه های مخصوص به کار می رود ولی هرگز هرّ و برّ  این کاربرد را در زندگی روزمره  ندارد.
 به عنوان مثال در زبان لکی برای بزغاله ها"  یخ yex" برای گاوها : گچgech"  برای ما کیان " کش kesh "  برای اردک ها  " بیطbīt "  برای سگ ها " چخchex"  برای پیوسته سم ها "  هشhosh"  و ... به کار می رود .و واژه " برّ" در هیچ کجای جامعه چوپانان عشیره جایگاهی ندارد. پس معنای اصلی این مصراع که برگرفته از ضرب المثل بالاست چنین می شود خوشا به حال کسانی که آنچنان از زندگی آسوده اند که تفاوتی بین گربه و موش برای شان محسوس نیست و در بند خواندن و نوشتن نیستند. با توجه به متن فوق گرچه بسیاری از شارحان از بزرگان ادب ایران زمین هستند نوشته های شان وجاهت ادبی ندارد.  و اینگونه اشتباهات در بسیاری از فرهنگ نامه ها و قاموس ها وجود دارد و  واحد نیست و تکراریست. امیدوارم این گستاخی را بر بنده ببخشایید رضا حسنوند شوریده لرستانی

@shooridehlorestany



نوشته شده توسط رضا حسنوند(شوریده لرستانی) در جمعه پنجم دی ۱۳۹۹

.:: ::.





منبع احادیث

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

منبع این احادیث کجاست ؟؟؟؟ 

و ما چه روزگاری را که سپری نکردیم .


این موضوع را که الان میگویم برمی‌گردد به سالهای نوجوانی و دانش آموزی . درست به یاد دارم آنگاه که دانش آموز بودیم و برای فعالیت در مدرسه بسیار مشتاق و پرجوش بودیم یک روز از روی صداقت بعد از یک مشورت مشبع و پرمحتوا!! با دوستان هم کلاسم تصمیم گرفتیم که چند حدیث اخلاقی اجتماعی را پیدا کنیم و هر حدیثی را در یک برگه با خط خوش بنویسیم و آن برگه ها را تکثیر کنیم و در مدارس و در تابلو اعلانات اداره آموزش و پرورش شهرمان نصب کنیم. گشتیم و گشتیم  وگشتیم و نهایتا چند حدیث مناسب با افکارمان  را پیدا کردیم با هزاران شور شوق و اشتیاق آن احادیث را بر برگه های مناسب با سرانگشت ذوق  نگاشتیم چند ورق از آن نوشته ها را در دبیرستان در تابلو اعلانات در معرض دید دانش‌آموزان قرار دادیم و چند ورق دیگر را برای تابلو اعلانات اداره آموزش و پرورش بردیم .ورق ها را در جایگاه مخصوص نصب کردیم شوق کردیم و خوشحال بودیم که به لطف خدا کاری کرده ایم از اداره ی آموزش و پرورش خارج شدیم به سمت مدرسه رفتیم به محض ورود به مدرسه مدیر یقه ما را چسبید و مورد بازخواست قرار داد .
بگو ببینم این چه کاریه کردید؟ چرا بدون رفرنس و ذکر منابع  احادیث را به خورد مردم میدهید؟ چرا خطر انحراف اسلام را تشخیص نمیدهی .چرا با دشمن همکاری می کنید؟؟؟؟؟
 خدای من کدام انحراف کدام دشمن مگر ما چه کرده بودیم؟؟ به مدیر محترم گفتم :
آقا اجازه ببخشید مگر ما چه کرده ایم؟
 با عصبانیت گفت:
 از این بدتر که شما احادیث اسلام را بدون ذکر منبع در اداره آموزش و پرورش نصب کرده اید و با این کار میخواهید اسلام را به انحراف بکشانید؟
 گفتم :
آقا اجازه ببخشید این حرف خودتان است؟
 گفت: 
هم بله هم نه.
 گفتم :
هم بله هم نه یعنی چه ؟
گفت اداره آموزش و پرورش قسمت بووووووووووق !! به من زنگ زدند و این کار شما را تحریف معنی کردند. سریعاً به اداره بروید و با مسئول محترم این کار را در میان بگذارید .
من و دوستانم بلافاصله به اداره آموزش و پرورش رفتیم و دیدیم که می بایست منبع احادیث ذکر شود اما متاسفانه  نه من  منبع را می‌شناختم نه دیگر دوستانم  در این مورد چیزی میدانستند .ما را مجبور کردند که منبع احادیث را بیاوریم با دوستان از اداره آموزش و پرورش خارج شدیم نشستیم و با هم مشورت کردیم و شیطنت من گل کرد گفتم :
بچه ها من منابع حدیث را می دانم گفتند به به چه خوب خدا رو شکر ورق ها را از روی تابلو اعلانات اداره جمع کردیم و رفتیم کتاب بینش اسلامی آن روزگار را باز کردیم و در آخر مطالب پایانی کتاب نام چندین کتاب ادبی و حدیث و فقهی را پیدا کردیم و در پایان برگه ها ی حدیث با میل خودمان منبعی نامرتبط تراشیدیم در یک ورقه نوشتیم :
نقل از کتاب تحف العقول جلد ۱ صفحه ۵۰۰۲ 
در پاورقی حدیث دیگر نگاشتیم ازکتاب  وسائل الشیعه جلد اول صفحه ۲۰۰۰۰۰ و در ورق دیگر نگاشتیم شاهنامه فردوسی صفحه ۵۱۰  و آدرس حدیث دیگر را نوشتیم گلستان سعدی ؟؟؟؟؟؟
 و ورق ها را دوباره به اداره آموزش و پرورش بردیم و به مسئول محترم بعنی بووووووووووق  نشان دادیم و مسئول محترم آن اوراق را با حالتی  خرد ورزانه به دست گرفت و نگاهی از روی خرد انداخت و سری تکان داد و گفت:
هااااااااا  الان درست شد اگر ذکر این منابع نبود بیم آن می‌رفت که تبعات  این احادیث بدون منبع ، موجب انحراف اسلام و مسلمانان شود!!!!!!!!
 و من آن روزگار واقعا پی بردم که اسلام  و مسلمانان چگونه به انحراف کشیده می شوند؟؟؟  چیزی نگفتم و به بی سوادی خود و آن مسئول محترم خندیدم و با خود گفتم :

و ما چه روزگاری را که سپری نکردیم؟؟؟؟؟؟؟؟

 ارادتمند شما
 رضا حسنوند
 شوریده لرستانی
@shooridehlorestany



نوشته شده توسط رضا حسنوند(شوریده لرستانی) در جمعه پنجم دی ۱۳۹۹

.:: ::.





و ما چه روزگاری را که سپری نکردیم

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
لطفاً هنگام شعر خوانی به قسمتی که خواهران نشسته اند نگاه نکنید؟؟؟؟؟؟؟
 و ما چه روزگاری را که سپری نکردیم .

درست به یاد دارم بیست و دوم بهمن ماه ۱۳۶۶ بود آن روز شب قبلش ،برف سنگینی باریده بود همه جا سفید پوش شده بود مردم شهر ما نیز مانند دیگر مردمان ایران زمین موج خروشان در خیابان ها به راه انداخته بودند .
 جایگاه اجرای برنامه مردم و قرائت قطعنامه زمین فوتبال استادیوم شهید خلیل ارکیا بود. موج جمعیت به راه افتاد با شعارهای مختلف و با شور و هیجان آن زمان به زمین فوتبال رسیدیم برنامه شروع  و قران قرائت شد.
 مجری ، تیتربرنامه های مختلف را اعلام کرد که در یکی از بندها نیز شعر خوانی معلم ادبیات رضا حسنوند اعنی نگارنده حقیر قرارداشت  .
 سخنرانی پس از سخنرانی و سخنرانی بعد از سخنرانی مردم را بر روی سکو  زمین گیر کرده بود. حالا دیگر برف نمی بارید آفتاب هم مهربان شده بود . اما از هر سو سرما می بارید من تازه معلم شده بودم و ادبیات پارسی را در دبیرستان های الشتر تدریس می کردم .  .... نمی‌دانم در چه فکری غرق شده  بودم که ناگهان مجری برنامه با آن بلندگوهای گوشخراش اعلام کرد که :
در این قسمت از برنامه توجه عزیزان را به شعرخوانی معلم عزیز آقای رضا حسنوند جلب می کنم.
 آرام آرام با کسب اجازه و عرض ارادتی به عزیزانی که کنارم نشسته بودند پشت تریبون رفتم و مستقرشدم !!! جمعیت بسیاری و شاید حدود  چند هزارگوش و چشم و چند دوربین  مستقیم مرا نگاه می کردند.
 شروع کردم به سلام و تبریک و کسب اجازه از حاضران . هنوز دو سه بیت از شعرم را نخوانده بودم که دیدم کسی دستی در جیبم کرد و سری فراگوشم آورد و  و به آواز حزین گفت:
 این کاغذ را بخوان ؟؟؟؟؟
من مات و مبهوت مانده بودم که این چه کاغذی است و این آقا  راکه میشناختمش و از مسئولین آموزش و پرورش آن زمان الشتر بود با من چه کار دارد . من مانده بودم که با این کار از من چه می‌خواهد؟  و چیزی نمانده بود که مهار شعر خوانی را از دست بدهم .
با یک دست دفتر شعرم را گرفتم و با دست دیگر کاغذ را درآوردم کاغذ را آرام‌آرام باز کردم و در میانه شعر  نگاهش کردم نوشته ای روی آن دیدم نوشته ای که در تمام عمرم نه دیده بودم و نه شنیده بودم .با خطی بسیار بی سوادانه و بسیار ناشیانه نوشته بود 
 لطفاً هنگام قرائت شعر به سکو هایی که خانم ها نشسته اند نگاه نکنید
 من مانده بودم که خدای من در این موج جمعیت و در این فاصله حدود ۱۰۰ متر از سکوی جایگاه خانم ها و در برابر آن همه دوربین  ومن  عینک ته استکانی  و قیافه ی کاریکاتوری!!!!چگونه میشود به طرف خانمها نگاه کرد و خدای نکرده بوووووووووووووووق ... .  آن شعر را به پایان بردم با دلی شکسته روحی آشفته و خشمی نهفته .
 اما چیزی نگفتم سکوت کردم و با خود گفتم:
 و ما چه روزگاری را که سپری نکردیم . الان که من این قصه می گویم آن عزیز در قید حیات است و هنوز که هنوز است در افکار صدساله خویش منجمد مانده و یک اپسیلون هم پیشرفت نکرده است هرچند من نیز در آن جلسه با توجه به قرار گرفتن تریبون روبروی مردان هرگز سعادت نگاه کردن به سکوی جایگاه خانم ها را نیافتم!!!!! اما آن سخن هنوز که هنوز است بر سکوی  روانم نشسته است و به من دهن کجی میکند و همیشه با خودم می‌گویم و ما چه روزگاری را که سپری نکردیم؟؟؟؟؟
ارادتمند رضا حسنوند شوریده لرستانی
@shooridehlorestany



نوشته شده توسط رضا حسنوند(شوریده لرستانی) در جمعه پنجم دی ۱۳۹۹

.:: ::.





خوشا آنان که هرّ از برّ ندانند

شوریده لرستانی:
خوشا آنانکه هرّ از برّ ندانند

یک اشتباه تاریخی 

بیش از هزار سال است که مردم این سرزمین یک دو بیتی معروف را از شاعر پرآوازه لک زبان حضرت باباطاهر لکزی در حافظه فرهنگی دارند و آن را با خود زمزمه می کنند به گونه ای که به صورت مثل سائر در آمده است و آن دو بیتی چنین است:
 خوشا آنان که هر از بر ندانند نه چیزی وا نویسنده و نه خوانند

 شارحان بسیاری در مورد مصراع اول این بیت قلم فرسایی ها کرده اند. اما با توجه به ریشه تاریخی این مصراع در ادبیات فارسی و ادبیات عرب معانی و شرح شارحان متاسفانه پذیرفتنی نیست بسیاری از افرادی که در این حوزه کار کرده اند بدون آنکه خبری از بن مایه این مصراع و روزگار و حال و هوای عشایری داشته باشند این بیت را به زندگی روزمره چوپانان متصل می کنند و معانی جدیده ای برای خود می تراشند در صورتی که هیچ کدام از این گفته های شان با اصل موضوع ارتباط ندارد .

و اما اصل مطلب 
به گفته کتب درجه یک ادبیات عرب و قوامیس موجوده واژه های " هرّ " و " برِ  " به معنای موش و گربه می باشند. همان موضوع همیشگی تمام جوامع که معمولاً بین فضای زندگی گربه و موش ها حاکم است و از آنجا که انسان ها با جنگ و گریز گربه ها و موش ها  _ تام و جری !!! _در زندگی خود برخوردهای نزدیکی دارند همین نزدیکی باعث زادن مضامین ادبی شده است . ضرب المثلی عربی می گوید: لایعرف الهرّ من البرّ 
ر.ک. التبیان فی تفسیر القران ج 1 ص 198
 ""  لا یعرف الهرّ من البرّ "" یعنی فلانی گربه را از موش تشخیص نمی دهد و بار کنایی آن راکه همه می دانند یعنی : 
فلانی آنقدر قدرت تشخیصش و تجزیه و تحلیلش پایین است و موضوعات را نمی تواند تجزیه و تحلیل کند یا نمیخواهد اهمیت بدهد که حتی تفاوت بین گربه با آن جسم درشت و موش را با آن جسم کوچک نمیداند

اما بسیاری از شارحان این دوبیتی گرچه بزرگان قومند ، بدون آنکه دقت کرده باشند واژه های " هرّ " و" برّ " را به راندن و فراخواندن گوسفندان نسبت داده‌اند!!!!  در صورتی که نگارنده به عنوان کسی که در متن جامعه عشیره بزرگ شده است این گفته ها برایم پذیرفتنی نیست . گرچه در زبان لکی برای فراخواندن و دور کردن هر یک از حیوانات و احشام و پرندگان دور و بر خود ، واژه های مخصوص به کار می رود ولی هرگز هرّ و برّ  این کاربرد را در زندگی روزمره  ندارد.
 به عنوان مثال در زبان لکی برای بزغاله ها"  یخ yex" برای گاوها : گچgech"  برای ما کیان " کش kesh "  برای اردک ها  " بیطbīt "  برای سگ ها " چخchex"  برای پیوسته سم ها "  هشhosh"  و ... به کار می رود .و واژه " برّ" در هیچ کجای جامعه چوپانان عشیره جایگاهی ندارد. پس معنای اصلی این مصراع که برگرفته از ضرب المثل بالاست چنین می شود خوشا به حال کسانی که آنچنان از زندگی آسوده اند که تفاوتی بین گربه و موش برای شان محسوس نیست و در بند خواندن و نوشتن نیستند. با توجه به متن فوق گرچه بسیاری از شارحان از بزرگان ادب ایران زمین هستند نوشته های شان وجاهت ادبی ندارد.  و اینگونه اشتباهات در بسیاری از فرهنگ نامه ها و قاموس ها وجود دارد و  واحد نیست و تکراریست. امیدوارم این گستاخی را بر بنده ببخشایید رضا حسنوند شوریده لرستانی



نوشته شده توسط رضا حسنوند(شوریده لرستانی) در چهارشنبه بیست و ششم آذر ۱۳۹۹

.:: ::.





سلام

هرعزیزی در مورد مطالب بنده نقد داره سراپا گوشم 

با اسم مستعار و بد بیراه گفتن و عقده خالی کردن فرهنگ ساخته نمیشود نشانی درست ارسال کنید تا نقد دوطرفه باشد نه اینکه باچهره ی پوشیده و پنهان وارد بحث شوید هرکسی هم دوست داشت هرحرفی بزند من حرفی ندارم ولی اهل نقدم



نوشته شده توسط رضا حسنوند(شوریده لرستانی) در سه شنبه هفدهم دی ۱۳۹۸

.:: ::.





مرواریدی از دریای زبان لکی

 

 

به نام خدا

مرواریدی از دریای زبان لکی

تاریخ هزارو پانصد ساله ی کتابت  مدون زبان لکی

قسمت یکم

 

       در پهندشت  تحقیق و در میان محققان ارایه سند و به عبارت بهتر ارجاع به رفرنس ؛ نه تنها بر قدرت کار محقق می افزاید بلکه مناقشه را تا حد ممکن می کاهد و نویسنده و محقق میتوانند سربلند از میدان تحقیق بیرون آیند. و به همین خاطر است که اهل تحقیق و تدقیق کم می نویسند ولی گزیده ؛ چه ؛ پرزدن کار خشت است و و لاف ؛ سخن چون در را می برازد.

       در این روزگار که به مدد امکانات متعدد دنیای دیجیتال و رسانه های مختلف ؛ نوشتن و کسب اطلاعات برای هرکسی بسیار راحت  و آسان شده؛  دیده شده هر آنکس که بهره ای از نوشتن دارد و خرده سهمی از فضل ؛ آسمان را به ریسمان گره میزند و در هر حوزه ای وارد می شود و با کپی پیست های متعدد در هر حوزه ای وارد میشود ؛ یک دم پزشک حاذقی چون پروفسور سمیعی  می شود و سر از اتاق عمل در می آورد و دمی دگر پروفسور کردوانی جغرافیا دان برجسته و دیگر دم زبان شناسی می شود که لازار و همکلاسانشان را زیر سوال می برد.؟؟

        این بلیه در بسیاری از جایها و پایگاهها همه را آزار میدهد و کسی هم از روی حیا و شرم چیزی نمیگوید و آنان نیز به خود نمی گویند : ای بابا دیشب در فلان گروه دم از سیاه چالهای فضایی زدم و امشب از نظریه اینشتین دفاع کردم و پریروز نظریه های زبانشناسی و استعاره های مفهومیه جانسون و لیکاف را نقد کردم و....  پای از کفش بزرگان بیرون بکشم و خودم باشم تا دیگران به کار خود برسند .  و این موضوع ؛ مصیبت قرن است که در هر مبحثی همه متخصص همان بحث میشوند و خود پیداست که این مقوله نه تنها کار را بر متخصصان می آشوبد بلکه خروجی پریشانی خواهد داشت و عاقبتی متوهم.    ادامه دارد

پایان قسمت اول

 

به نام خدا

مرواریدی از دریای زبان لکی

تاریخ هزارو پانصد ساله ی کتابت  مدون زبان لکی

قسمت دوم

           یکی از این حوزه ها که متاسفانه بسیار دست و پا گیر شده است حوزه ی تحقیقات مربوط به زبان و ادبیات  زبان لکی – نه تاریخ و سکونت گاه -  است که هر لک زبان عزیزی به صرف توانایی تکلم خود را اهل تفسیر و تحقیق در این حوزه میداند و اغلب نتیجه ی معکوس به بار می آورد.

        همین افراد بدون دانستن روابط واژگانی و تاریخ تطور و مسایل ابتدایی زبان  همه جا پای مینهند و دیگر گویشها را به باد سخره میگیرند و تحلیلهایی ارایه میدهند که بسیار شرم آور است. در این تحلیلها قدمت زبان لکی – نه واژه ها -  را به بیش از سه و چهار هزار سال میرسانند و بعضا به پیش از خط میخی .

خوب این نظرات اگر از روی علم و سند باشد بسیار پسندیده و قابل ارایه است ولی هنگامی که برخاسته از تعصب یا شیفتگی به زبان باشد نتیجه ای به بار نمی آورد.

گروهی میگویند ما مادیم و زبان ما زبان ماد ها بوده و سی چهل هزار واژه داریم حال آنکه از مردمان ماد به عقیده ی محققین سه واژه فقط سه واژه  ی سنگ و شاه و بزرگ برجای

 مانده [1].

در بسیاری از موارد افراد  به ظاهر محقق بدون آنکه به تاریخ ملل آشنا باشند تاریخ مدون زبان لکی را به پیش از داریوش کبیر میرسانند و نمیدانند که خود کورش کبیر هم الفبایی نداشته و از الفبای اکدی و سومری استفاده میکرده[2] ؛چگونه این نظرها پذیرفتنی است. بارها شنیده ایم که حب الشی یعمی و یصم یعنی دوست داشتن چیزی باعث کوری و کری میشود و اگر شی محبوب ایرادی داشته باشد دیده نمی شود و اگر کسی نصیحتی در آن باب داشته باشد شنیده نمیشود . همین امر باعث شده که حوزه های تخصصی با هم و در هم بیاشوبند  و تاریخ دان  و موسیقی شناس و جغرافی پرداز وارد عرصه ی زبانشناسی شوند و خروجی پریشانی تحویل جامعه داده شود .

           حال در بسیاری از موارد این موضوع دامنگیر بسیاری از لک زبانهای عزیز شده که در دراز مدت از هدف دور می افتیم و به درخت مراد نمی رسیم . این نکته که تکواژه هایی یا کلماتی از زبان لکی در زبانهای اوستایی و پهلوی و پارتی  و ایران باستان وجود دارد و محققین آنان را ارایه داده اند ولی اینکه زبانمان را از تاریخ پیشتر برانیم نیش خنده ی عقلا را در پی دارد. درست است یافته های تپه نورآباد دلفان به شش هزار سال میرسد[3] ولی این یافته هرگز دلیلی بر قدمت زبان لکی نیست  اگر می بود داریوش کبیر نیازی به اکد و سومر و آرامی و ... نداشت و از همین زبان لکی استفاده می کرد.

این موضوع که کاسیها حدود پنج هزار سال پیش حوزه ی امروزی لرستان مرکزیتشان بوده و مازندران و گیلان و کردستان و مرکز ایران را در سیطره داشته اند[4] ولی هرگز دلیلی بر قدمت زبان لکی نیست. ادامه دارد.  ادامه دارد

@shooridehlorestany

 

به نام خدا

مرواریدی از دریای زبان لکی

تاریخ هزارو پانصد ساله ی کتابت  مدون زبان لکی

قسمت سوم

 

         به عقیده ی نگارنده لزوما تاریخ ملل نمیتواند همانگونه که ابنیه و آثار برجا مانده گواه قدمت تاریخند زبان یا واژه های زبانی هم دیرینگی خود را ثابت کنند. همانگونه که یک کوزه ی یافته شده مربوط به عهد اشکانی بیانگر زبان آن عهد نمیباشد و بیانگر تاریخ آن حرفه  است . پس نباید تاریخ ابنیه و اماکن را ملاکی برای قدمت زبان مردم سازنده ی آن کوزه  دانست.

        کسی نمیداند که حدود پنج هزار سال[5] پیش که آغاز نضج صنعت مفرغ در منطقه ی جغرافیایی لرستان بوده زبان  مردم آن روزگاران  چه بوده؟

         ما هرگز نمیتوانیم وجود یک واژه را  -مثلا تچر  به معنای کاخ - در کتیبه ی بیستون را که امروز به صورت تجیر وارد ضرب المثلها ی زبان لکی هم شده دلیل لک زبان بودن داریوش و مردمان آن عهد بدانیم و بگوییم عبارت : تجیر شاه برین  tajire shah berrin یعنی اوج مهارت در دزدی باز مانده ی زبان لکی آن عهد است.

         مانباید معیار قضاوتمان را وجود ابدالهای واجی و تغییر آوایی  بدانیم و به صرف ابدال حرف ها به ث یا س در زبان لکی ، در کلمات  آهن و گاه و ماهی و میهن و پهن  به صورت آسن و گاث و ماسی و پثن و .... بیاییم و فتوا صادر کنیم و بگوییم زبان پارتی ریشه در زبان لکی دارد؟؟؟؟؟

صد البته هویداست که هرگز تاریخ سیاسی یک ملت با تدوین زبانی آن نمیتواند همگاه باشد. همانگونه که فاصله ی تاریخ حضور زردشت در جامعه با کتابت آثار و کتب اوستایی او  بیش از ششصد سال است و به دوره ساسانی میرسد . و نگارنده پیوسته بر خویش نهیب میزنم که مبادا در حوزه تحقیق  نه در گستره ی خیال چیزی به خورد اهلش داده شود که از حقیقت دور شوند و دینی به گردنم افتد .همیشه بر خویش نهیب میزنم که چیزی را بنگارم که نزدیکترین به صحت باشد و از شائبه ی تعصب و دلبستگی به مایحب به دور باشد.

          القصه اگر نگارنده  - اعنی نفسی - اندک مطالعه ای در تحولات  تاریخ تکوین و  تدوین زبانها داشته باشم  باید بین وجود واژه ها و آواهای ی یک زبان و تاریخ کتابت آن تفاوتی قایل شوم . همانگونه که اعراب با وجود تاریخ کهن زبانشان تا زمان مولی علی (ع) و ابوالاسود دوئلی بسیار ناقص بود و کم کم تکمیل شد هرچند در مباحث صرفی و نحویشان شذوذی وجود دارد.

        به هرحال باید دانسته شود که تثبیت سیاسی و مدنی اقوام اصولا همزمان با تدوین مباحث زبانیشان نیست و این دو مقوله میتواند پیش و پسی داشته باشد . همانگونه که زبان دیگر مردمان جهان تا مرحله ی کتابت و تدوین الفبا و ووو هزاران سال را برخود دیده است  . ادامه دارد

@shooridehlorestany

به نام خدا

مرواریدی از دریای زبان لکی

تاریخ هزارو پانصد ساله ی کتابت  مدون زبان لکی

قسمت چهارم

 

              با این مقدمه ی کوتاه میخواهم این موضوع را بیان دارم که  کتابت و تدوین اصلی زبان لکی براساس منابع موجود و اسناد معتبر  به قرنهای اول و دوم هجری میرسد هرچند وجود متقن واژهای  این زبان و ادبیات تاپیش از این اسناد حتمی بوده و شکی در قدمت  آن نیست.

نگارنده برای اثبات ادعای خویش به مطالب ذیل استناد می کند.

                اهل تحقیق میدانند که نهضت و مبارزه برای  کسب فتوایی در زمینه ی  ترجمه قرآن کریم در صدر اسلام سالها به طول انجامید تا نهایتا علمای اسلام اجازه دادند که قرآن به زیور ترجمه  به دیگر زبانها خاصه فارسی آراسته شود تا دیگر مسلمانان بتوانند با زبان غیر عربی هم از آیات الهی بهره ببرند.

           در میان ترجمه های قرآن  که در صدر اسلام به انجام رسیده و  در دست ماست نسخه ای وجود دارد که مربوط به حوزه ادبی سیستان و بلوچستان است و بر اساس نظریه ی نسخه شناسان و زبان دانان ، کتابت  آن به قرن دوم و سوم هجری میرسد  . این نسخه بین اهل تحقیق به"  قرآن قدس" مشهور است که  به کوشش دکتر علی رواقی استاد بزرگوار خودم به بازار نشر وارد شده است.

        این نسخه که جزء اولین ترجمه های قرآن در جهان اسلام است  به علت وجود لغات و تعبیرات لکی گویی به زبان لکی ترجمه شده است . لغات فراوانی در این نسخه  وجود دارد که هنوز در زبان لکی عینا استعمال عام دارند و پرکاربردند . هر خواننده ی لک زبانی با خواندن آن ترجمه تصور میکند دارد متنی را با زبان لکی مطالعه میکند . اما قبل از اینکه نمونه های موجود در این نسخه را ذکر کنم  تذکر چند نکته لازم است که به محضر خوانندگان عزیز برسد.

الف :  یک واژه سالها باید اجتماع انسانی عمر کند تا در جامعه ی زبانی و دستوری و کتابت جایی برای خود باز کند و سپس قاموسی شود

ب : واژهای لکی  موجود و مکتوب در این نسخه بی شک پیشینه چند صد ساله ای قبل از کتابت را با خود دارند و اگر بگویم کتابت زبان لکی به قبل از اسلام میرسد گزافه نگفته ام .ولی چون سندی در دست ندارم بیم آن دارم که بگویند شرم باد این پیر را.

ج : به استناد این اوراق میتوان تاریخی متقن را برای زبان لکی تعیین کنیم که دیگران نتوانند در آن مقوله شبهه ایجاد کنند.

         در پایان این مقدمه باید بگویم اگر کم و کاستی در بیان مطالب فوق و ذیل  پیش آمده قطعا و قطعا ضعف دانش بنده بوده و نقد ها را می پذیرم و بر دیده ی منت مینهم .

ادامه دارد

@shooridehlorestany

 

به نام خدا

مرواریدی از دریای زبان لکی

تاریخ هزارو پانصد ساله ی کتابت  مدون زبان لکی

قسمت پنجم

 

اما مستندات:

در این سند که حداقل تاریخ کتابتش به آغاز اسلام میرسد واژه هایی که در زبان لکی امروز کاربرد دارد ثبت و ضبط شده است و این کتابت بیانگر آن است که زبان لکی قدمتی دیرینه تر دارد ولی آغاز کتابت مدونش به این روزگار میرسد. به نمونه هایی اشاره میکنم.

 

آو aw  آب

در زبان لکی آب را آو می گوییم و با توجه به سند زیر عمر این واژه به بیش از  هزارو سیصد سال میرسد . بنگرید

در این ترجمه ذیل آیه ی 43 سوره مبارکه نسا ص 34 قرآن قدس معادل واژه ی آب که به قرینهی ذهنی در آیه نیامده و دم از تیمم زده  واژه لکی " آو" را انتخاب کرده است.

فلم تجدوا فتیممواصعیدا طیبا

و اگر نیافتید آوی قصد کنید خاکی پاک را

پس دانسته میشود که این واژه چه قدمتی دارد.

 

 

پنهوم یا پنهام  panh /a/om

در زبان لکی واژه ی پنهان  را پنهوم می گویند و این واژه معادل لغت قرانی   ( کتم ) قرار گرفته  است .

آیه 235 از سوره مبارکه بقره

...او اکننتم فی انفسکم ..

و اگر پنهام کردید در نفسهای شما

این واژه هنوز در زبان لکی شاد و سرزنده است.

 

 

اور owr  ابر

این واژه که با همین صورت و اندک تفاوتی هم در اوستا و هم در پهلوی وجود دارد هنوز در زبان لکی در اقصی نقاط ایران لک نشین کاملا کاربرد دارد و در این ترجمه ی هزار و سیصد سال پیش ذیل واژه ی  سحاب آورده شده است.

آیه ی 12 سوره رعد ص153 قرآن قدس

و ینشی اسحاب الثقال

و ورآورد اورهای گرانبار

...ادامه دارد

@shooridehlorestany

 

 

به نام خدا

مرواریدی از دریای زبان لکی

تاریخ هزارو پانصد ساله ی کتابت  مدون زبان لکی

قسمت ششم

 

سوز sawz  سبز

یکی از واژه های  زنده و پرکاربرد زبان لکی همین واژه ی سوز است که به معنای رنگ سبز و گیاه سبز و ... بکار می رود  و بر اساس این سند که در برابر خضرا عربی بکار رفته به قدمتش پی برده می شود.

آیه 99 سوره انعام  ص 75 قرآن قدس

فاخرجنا منه خضرا

بیرون آوردیم از آن سوزی

 

تپل tapal  ساقه و ستبری سینه و دیوار

تپل یکی از عناصر واژگانی زنده ی زبان لکی است که کاملا پرکاربرد است و به گستره ی دیوار و سینه و صخره  اطلاق می شود و حتی وجه تسمیه تپاله که نوعی سوخت زمستانی است به دلیل چسباندن به سینه و تپل دیوار برای خشک شدن به این نام مسمی شده است . در این سند تنه ی درخت خرما و گستره ی آن به تاپال  یا تپل ترجمه شده است .

آیه 23 سوره مریم ص 194 قرآن قدس

فاجا المخاض الی جذع النخله

آمد اورا درد زادن بی تاپال خرما

به نام خدا

مرواریدی از دریای زبان لکی

تاریخ هزارو پانصد ساله ی کتابت  مدون زبان لکی

قسمت هفتم

 

 

توه tava  تباه و نابود و از بین رفته و هراسان و...

       یکی از واژه های موجود در زبان لکی همین واژه توه است  که معادل حبط عربی جای سازی شده است و این واژه بسیار کاربرد گسترده ای دارد.و افراد هرگاه از نابودی و هدر رفتن رنجش چیزی بگوید این واژه را بکار میبرد.

آیه ی 5 سوره مائده ص 50 قرآن قدس

حبط عمله

... توه شد عمل اوی ...

 

دروزن doweroozen   دورغ زن ؛ کاذب دروغگو

در زبان لکی به افراد دروغگو دروزن می گویند و به اسقاط نون این واژه را از دروغ زن  به دروزن بدل کرده اند و این واژه معادل مکذب بکار رفته است.

آیه ی 137 سوره آل عمران  ص 21 قرآن قدس



[1] - ر.ک. تاریخ ایران باستان دکتر شیرین بیانی ص 73 و تاریخ زبان فارسی محسن ابوالقاسمی ص 15

[2] - تاریخ زبان فارسی محسن ابوالقاسمی ص 30

[3] - تاریخ ایران باستان دکتر شیرین بیانی ص 9

[4] - همان ص 13

[5] همان ص 14

 



نوشته شده توسط رضا حسنوند(شوریده لرستانی) در یکشنبه بیست و سوم دی ۱۳۹۷

.:: ::.





یاعلی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
رضا حسنوند
يا علی
مرده ريگي دارم از عهد پدر
آنكه نفروشم به نا اهلان هنر
شاعري آزاده ام يك لاقبا
كي پذيرم منتي جز از خدا
خواب ديدم يك نفر در آب سوخت
روز روشن كرمك شب تاب سوخت
خواب ديدم زخمها لب داشتند
در شرار گفتگو تب داشتند
خواب ديدم ذوق نوعي جرم بود
اهل ذوق اندر لهيب هرم بود
خواب ديدم ذوق اينجا مرده بود
مرده شو انديشه هارا برده بود
خواب ديدم مجلس ترحيم بود
روي در اعلانيه ترسيم بود
يك نفر با صوت قرآن ودود
قربتاً للچاپلوسي مي سرود
اهل ذوقي در ميان همهمه
ناگهان آورد اينسان زمزمه
گر، بدينسان ميوزد اين رايحه
نامده مردن جميعاً فاتحه
اي به نرخ روز روزي خوار ها
كركس هر لاشه و مردارها
اي به گاه ادعا چون ذوالفقار
در عمل مصداق نيك الفرار
خلق ميداند شما نامردميد
در خيانت رشته سر در گميد
اي تمام كرده هاتان رمز و راز
كرده با حق پشت حتي در نماز
در مساجد بيرق دين ميزنيد
در خيابان بيرق كين ميزنيد
بر زبان دم از ديانت ميزنيد
درخفا دم از خيانت ميزنيد
وصلت و ترحيمتان بامصلحت
زهدتان بهر ريا و بي صحت
اهل باندو بخيه و دور از وفاق
كشتهاتان ميدهد بذر نفاق
خلق ميداندشما نا مردميد
در خيانت رشته سر در گميد
تا كه بويي از رياست مي بريد
سوي مسجد جمله رو مي آوريد
با علي گر سوي بيت الله رويد
ذوالفقارش را به سرقت ميبريد
خورد از دست شما هنگام جنگ
بر سبوي عاشقان صد بار سنگ
اين جماعت در غبار كار زار
ميپرند از روي خندق الفرار
اي به نرخ روز روزي خوارها
كركس هر لاشه و مردارها
نامده دشمن هراسان ميشويد
همچو عمر و عاص عريان ميشويد
باز تنها شد علي روز شمار
باز تنها شد علي و ذوالفقار
يا علي تيغ زبانم زنگ زد
خامشي بر چهره مهر ننگ زد
سوزش و لب وا نكردن تا به كي
خويش را رسوا نكردن تا به كي
مانده ام در انحناي ذو الفقار
در نمي آرد چرا از ما دمار
ما تملق پيشگان پست پست
داده با حق ناشناسي دست دست
يا علي از اين جماعت خسته ام
چون نماز در سفر بشكسته ام
يا علي هر كس كه قنبر مي شود
گر شود مالك چو اشتر مي شود
دسته اي بالاتر از پيغمبر ند
كفشهاشان كهنه گوئي حيدرند
هيچ شاهي كفشهايش پاره نيست
كودكش در كربلا آواره نيست
عده ايي با نام تو نان مي خورند
اجتماعي مزد ايمان مي خورند
خيز و از نو شمع را خاموش كن
درد ميثم هاي خود را گوش كن
كس دگر چون ميثم تمار نيست
يك نفر اينجا ، بجز طرار نيست
با تملق عرض جان را برده ايم
آبروي نهروان را برده ايم
عده ايي بر چاپلوسي قادرند
بر قوانين تملق ماهرند
در ره اسلام ناخورده كتك
ارث مي خواهند از باغ فدك
يا علي كمياب شد مردانگي
شد تملق مظهر فرزانگي
سوختي مشت عقيل خويش را
تا مگر آگاه سازي خويش را
كو كسي آن سوز را ياد آورد
سوزش آن روز را ياد آورد
دسته اي تفسير قرآن ميكنند
عده اي تف زير قرآن ميكنند
اي به نرخ روز روزي خوارها
كركس هر لاشه و مردارها
خلق ميداند شما نامردميد
در خيانت رشته سر در گميد
ما ابوموساي جان را سوختيم
عمرو عاصي از شما آموختيم
يا علي من زخمدار حيرتم
خسته جاني در غبار حيرتم
خط حق را يا علي ترسيم كن
باز هم افطار را تقسيم كن
ياعلي دانم زدست روزگار
كرده لب وا از تعجب ذوالفقار
در تملق جمله استاد تمام
اي دو صد لعنت بر اين پست و مقام
پست بي خدمت كه در دست شماست
اين رياست نيست ياران اين رياست
در تملق هر كه تيغش تيز تر
در نشابور حياءخونريزتر
خويش مي سازد به هر ناكس اسير
تابگويندش فلاني شد مدير
اي فضح در بابتان گرديده صرف
حق شمارا احمد لا ينصرف

@shooridehlorestany



نوشته شده توسط رضا حسنوند(شوریده لرستانی) در چهارشنبه نوزدهم دی ۱۳۹۷

.:: ::.





عقاب پرشکسته
روز بسیج بر یلان عرصه ی ناوردهای هول گرامی باد
همانانی که مردانه رفتند تا انقلاب به دست مرفهین بی درد بیفتد

عقاب پرشکسته

عقاب پر شکسته تقدیم به جانبازان
عزیز
چنين خواندم اندر يكي داستان
كه جوجه عقابي به هرسو دوان
كشيدي به هرگوشه سر از شعف
بجز كوي شادي نبودش هدف
همان جوجه يك روز ديد اي عجب
عقابي شكسته پرّ و پرتعب
زمادر چو جويا شد ازآن عقاب
حسدبرد زانپس بجان عقاب
چنين گفت مادر: كه اي بي خبر
چه مي پرسي از حال اين شير بر
شكسته اگر دارد او پرّ و بال
نخيزد زشادي ز او قيل و قال
به جنگ عقابان نامرد و پست
براي من و تو دوبالش شكست
اگر غيرت او نبود اين زمان
زدشمن كسي را نبودي امان
بجان من آتش زد اين داستان
مگر اين شرار از كجا زد زبان
من از اين سخن پاره آشفته ام
زشيران چرا كم سخن گفته ام
ازآن جوجه واحسرتا كمتريم
كه جانباز خود را چوكم بشمريم


@shoorodehlorestany



نوشته شده توسط رضا حسنوند(شوریده لرستانی) در چهارشنبه نوزدهم دی ۱۳۹۷

.:: ::.





زندگی نامه شوریده لرستانی
به نام خداوند جان آفرين
زندگينامه رضاحسنوند
« شوريده لرستاني»

نميدانم چند سال از آغاز آفرينش گذشته بود كه ميلاد من آغاز شد؟راستي نميدانم آغاز آفرينش بهار بوده يا تابستان؟ولي محتمل اولين جنبش زندگي برگريزان بوده است.
مي پرسيد چطور؟بله،جواب ميدهم.اگر خزان نبود چرا آن همه مصيبت بر سر تك مرد آفرينش ـ اعني آدم ـ آمد؟پس چرا؟چرا،چرا؟……….
خوب ،داشتم مي گفتم پرت وپلا مي گفتم ببخشيد!سبد سبد معذرت.اينجانب درشهريور 1346 هـ. ش. دوروز مانده به برگ ريزان طبيعت ،آفرينش را مفتخر وجود ذي جود خود كردم!تا از آن به بعد ديوانه اي بر جمع ديوانگان شهر افزوده شود وباتحمل اندوهي ديگر جگرخلقت تشفي يابد.از آنجا كه بين من وميلادم از قبل قول وقراري براي زندگي وجود نداشت نبود، «ما نبوديم وتقاضامان نبود»روزهاي نخست نامي نداشتم و بااسامي عاطفي وني ني پسندي صدايم ميزدند.
بعداً دريك سقيفه مشورتي نامي برايم انتخاب كردند كه « رضا» يت من نيز درآن تعبيه شد!!خانواده جوان نام فرزند سوم خود را رضا نهادند. به به و چهچه!! سالها از پي هم سپري مي شد هوهو زنان و زوزه كشان،فضاي روستاي وهواي ده «پاي برج» باجويباران رؤيائي ودرختان درهم ودل انگيز، ارثيه بيت سازي را درمن نضج مي بخشيد. حالا ديگر بيست وچهار فصل راپشت سر هم طي كرده بودم،و مفت خور بي مصرفي بيش نبودم، ديگر شش ساله بودم و مي بايست حدّ اقل درهفته روزي شش ساعت از خانه دورم كنند ـ و چه سخت گذشت آن روزها ـ خزان سال 1352هـ .ش. پدرم دستان تنهائي ام را گرفت وكودك روستا زده خود رادرازدحامي بنام «دبستان نوبنياد عبدالمجيد بنان» رهاكرد ومن؛« درآشوب خلق از پدرگم شدم…» خداي من!اين همه دست!اين همه پا! اين همه چشم وگوش وسر وووووو.برايم بسياربديع وشگفت انگيزناك! بود.
براي اولين بار پدرم مرا درامواج آدميزاده ها تنهاي تنها رها كرد.خداي من !مگر ميشود؟من درميان اين همه آدم دوگوش چه كار كنم؟روستايم كجاست؟راه روستا كجاست؟«من گم شده ام مرا نجوييد باگم شدگان سخن نگوييد»
اولين روز مدرسه ،بي كتاب و بي مدادو بي لباس و بي……معلمهاـ خاك برآنان خوش باد ـ چيزهائي مي گفتند و مي نوشتند كه براي من به حكايت جابلقا و جابلسا مي ماند؟!با بهت و ناباوري تمام همه كس وهمه چيز راـ بچه هاي مردم،نگاه بكر وناآشناي معلم،ميز ونيمكت،لامپ،تخته سياه،و…ـ نگاه مي كردم و تنها چيزي كه برايم محلي از اعراب نداشت درس بود.اما هيچ يك از اين ها بوي روستا وعطر تازه نانهاي ساجي مادرم را باخود نداشتند.زير پايم به جاي چمن سنگ بود وحياط مدرسه هم سنگدل.
آن همه تفكر باصداي زنگي به هم خورد و مدرسه كن فيكون شد وفرياد بود كه به آسمان نهم ميرسيد.همه شاد وشنگول ،اما من مبهوت وحيرت زده،ومعمولاً شادي از آن بچه شهريهاي بي غم وغصه بود ،نه بچه دهاتي ها،زيرا بچه دهاتي ها مانند رودخانه هايشان سربه زير وزلال وجاري اند،اما بچه شهري ها آسفالتي اند؟!
سالها بي آنكه من بخواهم ،يك و دو وسه چهار و پنج؛ ازكنار كودك روستائي گذشتند.وچه بد شد حال وهواي معنوي دبستان به سرعت گذشت،

چو در اول كلاسم پا نهادم
الفباي دبــستان را نوشتم
معلم گفت:بِنْويس آب ليكن
گرسـنه بودم ونان رانوشتم
روزگار فريبمان دادوبه امور زندگي ودرس ومشق و….سرگرممان كرد وندانستم كه اين بيست فصل ديگر زندگي چگونه سپري شد؟
وقتي به خود آمدم كه با يكسال ارفاق به كلاس اول راهنمائي يا همان كلاس هفت خودمان ارتقاء يافتم! بيچاره كلاس ششم حرف والي دوران تحصيل،كه بي هيچ جرمي از گردونه حذف شده است؟!
دوران راهنمائي باسرعت نور گذشت ودرسال 1361 وارد دبيرستان دكتر شريعتي الشتر شدم. درهمين روزگار بود كه باكلمه ها احساس خويشي پيدا كردم و شعور شعر در باطن كوير من ريشه زد. كاش نمي زد؟!
درسال 1364 وارد تربيت معلم قزوين شدم و درهمين روزگار به عنوان نفردوم درمسابقات شعر اشتباهاً انتخاب شدم.؟!درسال 1367 دردانشگاه آزاد بروجرد پذيرفته شدم ولي به علت پايين بودن سطح علمي آن روزگار دانشگاه آزاد،با انصراف درآزمون سراسري شركت كردم و دردانشكده ادبيات دانشگاه تهران درحضور بزرگاني چون شفيعي كدكني،رزين كوب، فرشيد ورد و تجليل ، براي سه سال مشغول درس خواندن شدم ودر سال 84 براي كارشناسي ارشد ادبيات فارسي در دانشگاه قم ،آموزش عالي و ... بعد مدرس دانشگاه و معلم ادبيات والفباي بچه ها و نقد ادبي و رفت وآمد شعرا و انجمن هاي ادبي و دغدغه شعر و قافيه درد ادبيات و ….از غزل بيشتر خوشم مي آيد وميانه بدي با مثنوي و دوبيتي و رباعي ندارم درتمامي قالب ها شعر مي گويم و از همه شعراي گذشته خوشم مي آيد.
آثار:
دهها مقاله تخصصي در نشريه هاي محلي
تصحيح مقدمه و تحشيه ي ديوان ميرزا شفيع مصدق در 700 ص چاپ قم
ويراستاري كتاب گلزار ادب لرستان
تاليف كتاب آرزوي وحشي
ابداع طرح نوين « دستاهنگهاي ⏬



نوشته شده توسط رضا حسنوند(شوریده لرستانی) در چهارشنبه نوزدهم دی ۱۳۹۷

.:: ::.





<< مطالب جدیدتر .............. مطالب قدیمی‌تر >>

Powered By blogfa.com Copyright © 2009 by shaeranelakzaban
This Themplate By Theme-Designer.Com

منوی اصــــلی -------------------- Menu

دربــــــــــــــاره -------------------- About

دوستـــــــــــان -------------------- Links

آرشـــــــــیو -------------------- Archive

پیشـــــین -------------------- Previous

لینکستان -------------------- LinkDump

دیگر مــــوارد -------------------- Others

امکانات جانبی
theme-designer.com